در یک نگاه کلیتر، نگاه فرد و دولت بر اساس این نظریه چگونه ساماندهی میشود؟ ما در گفتوگو با دکتر شریف لکزایی، دانشیار گروه فلسفه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و نویسنده کتاب «توزیع و مهار قدرت در نظریه ولایت فقیه» و «بررسی تطبیقی نظریههای ولایت فقیه» سعی کردهایم به پاسخ این پرسشها نزدیک شویم.
جناب لکزایی، با توجه به اینکه هر دو نظریه –تفکیک قوا و ولایت فقیه- در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران پذیرفته شده، آیا بین آنها سازگاری وجود دارد؟
تصور این است که ما در قانون اساسی تقسیم قوا را پذیرفتهایم، اما آیا این تقسیم قوا به معنای تفکیک قوا به معنای رایجی که در ادبیات علوم سیاسی مطرح و فهم میشود، است؟ اینجا تصورات، دیدگاهها و سلایق بسیار متفاوت است، ولی فهمی که من داشتم این است که اگر بخواهیم این را بر مبنای دیدگاه حضرت امام(ره) تحلیل کنیم، اتفاقاً دقیقترین تحلیل از تفکیک قوا در اندیشه امام آمده است؛ یعنی به همان معنایی که در پیشینه تاریخی خودش طرح و پذیرفته شده است. اتفاقاً من مستندات آن را در این متن آوردهام که امام از همان باب، تفکیک قوا را میپذیرند. حال یک عده ممکن است «استقلال قوا» بگویند، به هر حال فهمی که اینجا اتفاق میافتد این است که قوای مختلف در حکومت به خاطر قدرتی که در اختیارشان هست و قدرتی که میتوانند در جامعه اعمال کنند نباید در دست یک فرد تجمیع پیدا کند و آن فرد از قدرت بسیار فوقالعادهای بهرهمند شود؛ از این رو قدرت تقسیم میشود و هر کدام نیز به تناسب میتوانند همدیگر را کنترل و نظارت کنند و یک تعادل و توازنی میان قوا ایجاد میشود که در واقع از استبداد جلوگیری میکند. این لب اندیشهای است که در تفکیک قوا در غرب مطرح شده است و امام نیز نظرش همین است که مستندات آن را در این کتاب آوردهام.
در بحث رابطه فرد و دولت چطور؟ در بحثهایی که در فضای افکار عمومی در این خصوص وجود دارد چطور باید پاسخ داد؟
به نظرم در این موضوع رابطه فرد و دولت مهم است. در کتاب ایدهای را مطرح کردم که بهواسطه چاپ نشدن کتاب متأسفانه مطرح نشد، اینکه رابطه فرد و دولت در نظریههای ولایت فقیه از نوع «واکارگزارانه» است. ما دو نظریه کلان در ادبیات فلسفه سیاسی غرب داریم که دیدگاههای موجود را در دو نظریه و الگو صورتبندی میکند؛ یکی الگوی «کارگزاری» و دیگری الگوی «واگذاری». در الگوی «واگذاری» اختیارات بیشتر بر اساس نگاه هابز ترسیم میشود، به نوعی همه اختیاراتشان را به دولت میسپارند تا در عوض امنیت آنها را تأمین کند؛ این مبتنی بر دیدگاههایی است که در اندیشه و فلسفه هابز متناسب با شرایط جامعه آن روز هابز، مطرح شده است.
در واقع در جامعه دوران هابز که ناامنی وجود داشته و اینها محتاج امنیت بودند، نظریه «واگذاری» اختیارات از مردم به دولت یا حاکم شکل میگیرد ولی بعداً طی تحولاتی که در اندیشه غرب اتفاق میافتد، جان لاک میآید و نظریه «کارگزاری» را مطرح میکند و میگوید اینگونه نیست که ما به مردم بگوییم همه اختیاراتتان را به دولت واگذار کنید و دولت هر طور که خواست تصمیم بگیرد، بلکه دولت و حاکمان، کارگزاران جامعه و مردم تلقی میشوند و اینها در واقع بر اساس خواست مردم باید امورشان را سامان دهند.
تمایز «واکارگزاری» که شما از آن صحبت میکنید با دو نگاه قبلی چیست؟
من عرض کردم بر اساس نظریههای ولایت فقیه، نه واگذاری کامل اختیارات مردم به دولت پیش میآید- که هیچ کدام از نظریههای ولایت فقیه نیز این را تأیید نمیکنند- و نه دولت صرفاً کارگزار خواستههای مردم است، چرا که به هر حال ما آنجا با بحث تداخل ارزشها و اینکه دولت در قبال ارزشهای دینی چه نقشی را دارد روبهرو هستیم. من آنجا یک نظریه سومی را مطرح و عرض کردم استنباط من این است که میتوانیم بر اساس نظریههای ولایت فقیه از «واکارگزاری» یا «واکارگزارانه» صحبت کنیم که این نظریه میتواند مناسبات را به صورت دقیقتری بین مردم و دولت شکل دهد. نه مردم کاملاً اختیاراتشان را واگذار کرده و خود را مسلوب الاختیار میکنند و نه دولت صرفاً کارگزار است و هر موقع مردم اراده کنند، تغییر پیدا کند. البته الهامی نیز که من در این بخش گرفتهام، دیدگاهی است که از حضرت علی(ع) آموختهام؛ ایشان فرمودند: حقوق و تکالیف مردم و حاکمان متقابل است. امروزه دیدگاههای متفاوتی مطرح میشود و برخی گمان میکنند وقتی مثلاً مطلبی از ناحیه دولت یا حاکمان و کارگزاران یا شخص ولی فقیه گفته میشود باید کاملاً اجرا شود -البته در بخش اجرایی باید این اتفاق بیفتد چون من دولت را یکپارچه میبینیم- ولی در مرحله نظر این امکان به لحاظ نظری امکان نقد دارد و میتواند الگوهای جدید بر اساس تجارب بشری و آموزههای دینی را مطرح کرد. بنابراین شاید بتوان گفت چون اینها در جامعه دینی ما زیاد بحث نمیشود مقداری تحت الشعاع مسائل سیاسی و حزبی قرار میگیرد و این میان مسائل فکری است که ذبح میشود.
نگاه امام نسبت به دیگران چه تمایزی دارد و چقدر به آن توجه داشتهاید؟
این اثر بیشتر دیدگاه حضرت امام را مورد تأکید دارد. برای تبیین نگاه حضرت امام در خصوص رابطه فرد و دولت باید گفت ما باید نگاه کلان و جامعی داشته باشیم چرا که در صورت نداشتن این نگاه جامع، هر کدام از سلایق و گروههای سیاسی به یک بخش از فرمایشات حضرت امام استناد میکنند که این فرمایشات منتهی به همان نظریههای «کارگزاری» یا «واگذاری» میشود. در این موضوع نیز آن چیزی که به تعبیر آیت الله جوادی آملی میشود دیدگاههای امام را بر اساس آن تفسیر کرد، این است که در واقع مردم ستون خیمه نظام جمهوری اسلامی هستند و اگر بین مردم و دولت و حاکمیت فاصله ایجاد شود به نظرم کاملاً خلاف آن خواستهها و آرمانی است که امام مدنظرشان بوده است. به نظرم این نقطه کلیدی است، یعنی جایگاه مردم بسیار روشن در دیدگاه حضرت امام تبیین شده است ولی به لحاظ سازوکارهایی که میتواند محمل گفتوگو و عمل باشد، دیدگاه من این است که در قالب «واکارگزاری» است که قابلیت الگوسازی در آن وجود دارد.
نظر شما